نکات بسیار مهم روانشناسی مثبت نگر و تعالی و خودشناسی

ساخت وبلاگ

نکات بسیار مهم روانشناسی مثبت نگر و تعالی و خودشناسی

جهان از اتم بود و اتم از مثبت ها و منفی ها ، 

مثبت های زندگی چیست ؟ افکار مثبت ، افراد با انرژی مثبت ؛ رسانه مثبت ؛ معاشرت های مثبت .عوامل بیرونی و درونی که انتخاب میکنید
منفی های زندگی چیست ؟ افکار منفی ؛ افراد با انرژی منفی؛ رسانه منفی، معاشرت های منفی، عوامل بیرونی و درونی که انتخاب میکنید
مثبت ها آن چیزیست که طبیعی است از طبیعت است ، انسان هم خودش از خاک است و جزو طبیعت ؛ پس چیزی که از اول از طبیعت است، خیر محض است یعنی مثبت است؛ پس مثبت بودن از اصل است و اصل یعنی از مثبت بودن ؛ وقتی اصل و جهان را مثبت دید ، در می یابیم که جهان و زندگی جایی ایمن است ، اما پس منفی ها از کجا می آیند ؟ منفی ها چیزهایی هستند که در بیرون وجود دارند و ما با نیروی اختیار منفی ها را جذب می کنیم . 
مثبت ها شامل افکار نیک ؛ ارتعاشات نیک ، که آن ها را از اطرافیانمان میگیریم ؛ خصوصا تاثیراتی که والدین روی کودک دارند ، ناخودگاه فرد را میسازند ، میتوان ناخوداگاهی منفی یا مثبت به یک کودک داد فروید کسی بود که از تاثیر ناخوداگاه بر جنبه های مختلف زندگی گفت ،  فروید به گذشته تاکید دارد و رویکردش را منفی میدانند چون میگویند همه چیز را در همان گذشته تمام کرده و راهکاری برای اینده ندارد  ، البته فروید بروی ناخوداگاه زیاد تحقیق کرد تا آن را در جهت کمک استفاده کند پس نمی توان گفت او صرفا روانشناسی منفی گرا و ناامید بوده ، اما چیزی که اینجا وجود دارد این است که 
رویکرد فروید میگوید : ضمیر ناخوداگاه هر فردی در اثر اتفاقات پیرامون او دچار چالش هایی شده ؛ مثلا والدینی بر فرزند خود ظلمی روا داشته اند ، و اینجا شاید حالت کینه و انتقام جویی هم پیش بیاید(در اینده آن فرزند ) ، اما رویکرد مثبت گرا می گوید درست است که تا ۵ سال اول کودکی بر این کودک ظلم شد اما ایا نمیشود ۷۰ سال اینده را زندگی کرد و در واقع زندگی ساخت  ؟ درست زندگی کرد ؟ عاری از هر احساس منفی ، احساس قربانی بودن ؛ احساس نفرت ، خشم ، حس انتقام جویی و هرچیزی که اخلاقی نیست ؟ و ایا دیگر نمیتوان  مملو از احساس عشق و زندگی و هستی بخشی بود؟ 
اینجاست که رویکرد مثبت گرا وارد کار میشود و می گوید : پس ادامه ی عمر چه میشود ؟ 
بیایید زندگی را معنی کنیم ، زندگی از زنده بودن می آید ، زنده چیزی است که جریان دارد و ساکن نیست چیزی است که معنا دارد و معنا میبخشد ، اصلا مگر زندگی چندسال دنیوی است که بخواهیم بد و منفی زندگی کنیم چشم به هم میزنی عمر میرود چون سیال است چون جاریست پس چرا نباید زندگی کرد و زندگی ساخت ؟ ، زندگی را در سیستم ایمنی خود بارها و بارها دیده اید ، بدن خودش توانایی درمان خودش را دارد ، این یعنی جریان یک معنی و آن معنی همان اصل و طبیعت و همان مثبت است ، مثلا وقتی دستمان زخم میشود به مرور خودش ترمیم میشود و حتی جای زخم هم دیگر نمیماند ؛ کدام نیرو به پوست دست دستور میدهد ترمیم شو ؟ خوب شو ؟ جز خرد برتر و جز طبیعت ... پس طبیعت ما ، جسم ما به یک نیروی نامرئی وصل است که هدایتش میکند (بدن خودش میداند که باید دست بکار شود و خوب شود ) پس زندگی کردن به ذات خودش در جریان است پس ما نمیتوانیم جلوی زندگی را بگیریم ؛ اما حالا چه چیزی جلوی زندگی کردن مارا میگیرد ؟ افکار منفی ما ، باورهای منفی ما ، گذشته محوری ما (روانشناسان میگویند  غمگین شدن دست ما نیست اما در غم ماندن در دست ماست)، درست است که ۵ سال اول زندگی بسیار بسیار مهم است اما خدا هم بیکار نیست که به ما ۷۰ سال عمر دیگر بدهد پس مثلا اگر یک انسان ۷۰ سال عمر کند بخاطر آن ۵ سال اول(که به او ظلم شده) باید ۶۵ سال دیگرش را بسوزاند ؟ و بگوید چون به من ظلم شد پس من هم از زندگی انتقام میگیرم ...به پا خیز و زندگی را بساز نغمه ی باران را خودت بشنو ...
۶۵ سال دیگر فرصت های طلایی هستند که زندگی به ما بخشیده است، هر لحظه ما در حال تولد هستیم چون زندگی میکنیم در روندیم و روان هستیم سیالیم پس هرلحظه داریم رو به جلو و اینده می رویم اما این باورهایمان است که در گذشته انبارش کردیم و باور داریم آه بدبخت هستیم و اهدافمان از ما دورند باید ناخوداگاه را جلا داد تا زندگی را ساخت ، رویکرد مثبت می گوید : اگر والدی فرزندش را آزار داد ، فرزند هم باید درک کند که آن والد خودش آسیب دیده است و خشمش را بر فرزند خودش به صورت ناخوداگاه تخلیه کرده است ، 
اگر والدین در زندگی به فرزندان خود بدی هایی کردند اشکال از فرزند که یک لوح سفید بی خبر از همه چیز است نیست ، اشکال در ناخوداگاه آن والدین است پس یک فرزند نوجوان یا بزرگسال یا میانسال باید بپذیرد فلان ظلم در زندگی ام شد اما میدانم از قصد نبوده و میبخشم پدر مادر یا افراد نزدیک زندگی ام را ، چرا که اصل تمام انسان ها از نیکی است . اما متاسفانه این زنجیره ادامه دار میشود ، به عنوان یک مثال ساده مادری فرزندش را تنبیه فیزیکی میکند ، چون مادرش او را اینگونه تربیت کرده است ، همین بچه بزرگ میشود و کودک خود را دوباره به شیوه ی تربیت مادرش تنبیه میکند و این زنجیره ادامه دار است آثار تنبیه چیزی جز حس شکست عزت نفس و اعتمادبنفس ، انتقام و کینه در فرزندان باقی نمیگذارد . اما یک مادر آگاه می گوید چون مادربزرگ سیستم غلطی داشته و من هم تاثیرات بدی گرفتم اکنون این سسیتم تربیتی را برای کودکم انجام نمی دهم و اینجاست که زنجیره ی یک ناخوداگاه که نسل ب نسل منتقل شده قطع میشود ... چون مادری که بر خودش ظلم شده عوض اینکه کینه جویی کند ، در گذشته بماند و بگوید چون کتک خوردم بگذار فرزندم را کتک بزنم میگوید : میپذیرم که مادرم به ذاته بد نبوده و خودش اسیب دیده بوده که میخواسته اسیب بزند و حتی برای مادرم طلب خیر میکنم  و اورا میبخشم چون قطعا نمیدانسته سیستم تربیتی اش  چه عواقبی  برفرزندش  داشته است پس اینجا (زندگی جاری میشود ) ... این یک مثال ساده بود برای توضیح اینکه بپذیریم بدی ها از بیرون است 

اگر ۵ سال ضمیرناخوداگاهمان دست خودمان نبوده ۶۵سال دیگر که بوده ، پس بیاید با احساس زندگی ، مثبت اندیشی، دریافت مثبت ها ، جهانمان را خودمان بسازیم ... 
وقتی بپذیریم هر انسانی در هر زمان و موقعیتی از زندگی که به ما ظلم کرده  خودش اسیب دیده بوده  (درک کنیم رنج هایش را ) و ببخشیمش روح زندگی دوباره جریان پذیر میشود ...روح نشاط دوباره برمیگردد به زندگی ، چه بسا گاه بخشیدن سخت است و افراد مقاومت میکنند که کینه جو نباشند اما کافیست سری به زندان ها بزنید یا کتاب هایی از سرگذشت کسانی بخوانید که چگونه اتش انتقام دامان خودشان را گرفته است ... در روی زمین هیچکسی را پیدا نمیکنید که مشکلاتی را نداشته باشد این شما هستید که به مشکلات چسبیده اید و فقط خودا در نداشته ها میبینید  ، اصلا انسانیت از همینجا آغاز میشود ، اینکه اگر با مشکل روبرو بودی چگونه با قوه ی مثبت درونت با خرد درون مثبتت آن را حل کنی و انسان فرزانه همان است که مشکل را چالش دید و روز به روز درخشید ... هر مساله ای راه حلی  دارد و هیچ هدفی دست نیافتنی نیست ... 
از نظر من زندگی ساختن به مرمت اثار باستانی می ماند ، روزی چشم باز کردیم و در جهانی وارد شدیم که انتخاب ما نبوده اما روح زندگی ما را حول داده که باش ، که جریان پذیر که در پی کمال باش ،،، 
آری زندگی مرمت اثار باستانی است ، ناخوداگاه وارد دنیایی شدیم که مشکلات و چالش هایی داشته و نصفه و نیمه بوده و خداوند بوم و رنگ را دست خودمان داد و گفت : این مکان باستانی نصفه و نیمه که گاه باران خشت سقف هایش را کنده و گاه طوفان شاخه های درختانش را شکسته برای توست ، اکنون ای  انسان ای ساحره ! ای نماینده ی من روی زمین ریش و قیچی دست خودت است ، بیا و این زندگی را خودت بساز ... این بوم و رنگ را بردار و آنگونه که میخواهی مرمت کن و بساز ... 
حال انسان است که با قدرت اراده اش ، از یک خرابه کاخ میسازد یا هزاران ناامیدی جذب میکند ...

می دانید  چرا میگویم زندگی با نیروی مثبت ، امید و عشق زنده و محکوم است ؟ چون ناامیدی آمدن منفی ها به تک تک سلول های مغزی شماست ، چگونه میتوانید با افکار منفی شادی را تجربه کنید ؟ ارامش را تجربه کنید ؟ 
بله ، زندگی یعنی جریان یک زنده در روح هستی همیشه جریان دارد همیشه هست پس اگر با انرژی منفی از درون و بیرون بیاندیشی و رفتار کنی جلوی جریانت را میگیری 
اما باز هم نمیتوانی جلوی جریانش را بگیری چون خیر همیشه جاریست مثبت همیشه جاریست پس با منفی ها فقط میجنگیم و میجنگیم چون غافلیم که اصل در مثبت است ، 
ما محکوم به زندگی کردنیم چون جاری هستیم ، مگر خودمان انتخاب کردیم که به دنیا بیاییم ؟ پس یک دلیلی بوده که باشیم آن دلیل همان روح الهیست که از جنس عشق و ارامش و شادیست ، 
با افکار منفی ، با ارتعاشاتشان اتفاقات منفی را جذب میکنیم و ، افکار مثبت ، با ارتعاشاتشان اتفاقات مثبت را . پس ما طبق ذاتمان که از خداییم ک خدا خالق ماست ما نیز خالقیم و خودمان باید زندگی را خلق کنیم 
خدا که خدا بود اختیار را دست انسان داد این درست است که انسان اختیارش را به افکار منفی به باورهای منفی بدهد ؟ 
انتخاب با ماست میتوانیم تابلوی زندگیمان را از مثبت ها خلق کنیم  و به اهدافمان برسیم یا بگذاریم سیل منفی ها استعداد نیروی کمالمان را بگیرند و زندگیمان را به تباهی بکشانند . 
به هرچه باور داشته باشید همان میشوید ، به باورهایتان نگاه کنید اگر درست بود بعد باورشان کنید ، اکنون شما خود را انسانی تیره بخت میبینید اما انسانی دیگر ارزو دارد مثل شما در یخچال غذایی برای خوردن داشته باشد ، آرزو دارد چشمی بینا داشته باشد ، آرزو دارد پا داشته باشد و بتواند بدود ... اما این روا نیست که چیزهایی را که دارید را نمیبینید و داشته هایتان را نمیشمارید  ،عدم باور به سلامتی ناخوشی می اورد ، عدم باور به ثروت فقر می آورد، عدم باور به آسودگی اضطراب می اورد ، عدم باور به پیشرفت درجا زدن می آورد ، باورتان را بررسی کنید بسازید خلق کنید و بعد باور کنید ... هر باوری که از بیرون دریافت میکنید را نپذیرید . 
این جهان مادی و نصف و نیمه به کسانی که مثل هم فکر میکنند و میگویند دنیا جز بدبختی چیزی نیست ، روی خوش نشان نمیدهد مگر با باور خالق بودن ...انسان خالق زندگی خویش است ... همه بلدند از هم تقلید کنندو بگویند زندگی از اول جز بدبختی چیزی نبوده ... اما نباید شبیه همه فکر کرد ...
اکنون به عقب برگردیم گفتم جسم خودش جراحت خودش را ترمیم میکند چون خرد برتر به آن گفته خوب شو  ، پس روح که خودش جریان دارد چگونه نمیتواند ضمیرناخوداگاه را در دست بگیرد و جلا دهد و از خود یک تندیس بلورین زیبا بسازد ؟... (پس چرا ناامید باید بود ؟ امید که سیال است )
همان نیرویی که به دستی که خونریزی کرده میگوید خوب شو ! به روحت هم میگوید خوب شو  ، مثبت بین و مثبت بگیر ، مثبت خلق کن و مثبت دریافت کن چون زندگی ایمن است و تورا دوست دارد و تو نیز باید خود را دوست داشته باشی ... فقط کافیست باور کنید تحت حمایت خیر هستید (مثبت همان خیر محض است ،  همان خرد برتر  ) ...
فراموش نکنید زندگی یک سفر اسرار آمیز با اتفاقات مثبت است ... با امید، باور مثبت اندیشی برنامه ریزی و تلاش انسان همیشه پیروز است .

پ.ن : نکات بسیار بسیار مهم برای زندگی و روانشناسی مثبت نگر که همیشه باید با خودمون مرور و تکرار کنیم . 

متن از خودم (س،ع)

. ❤ 22 May 2020 ❤ ❤

فلسفه...
ما را در سایت فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeidehalizadeh بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 21:36